امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Personify

pərˈsɑːnəfaɪ pəˈsɒnɪfaɪ
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    personified
  • شکل سوم:

    personified
  • سوم‌شخص مفرد:

    personifies
  • وجه وصفی حال:

    personifying

معنی و نمونه‌جمله‌ها

adverb
دارای شخصیت کردن، شخصیت دادن به، رل دیگری بازی کردن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

همگام سازی در فست دیکشنری
- In Panchatantra animals are personified.
- در کلیله و دمنه به حیوانات شخصیت داده شده است.
- to personify justice as a blind-folded woman
- عدالت را به‌صورت زنی چشم‌بسته مجسم کردن
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد personify

  1. verb represent some other being, character
    Synonyms: act out, body forth, contain, copy, emblematize, embody, epitomize, exemplify, express, exteriorize, externalize, hominify, humanize, illustrate, image, imitate, impersonate, incarnate, live as, make human, manifest, materialize, mirror, objectify, personize, substantiate, symbolize, typify

لغات هم‌خانواده personify

ارجاع به لغت personify

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «personify» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۶ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/personify

لغات نزدیک personify

پیشنهاد بهبود معانی