امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Pickle

ˈpɪkl ˈpɪkl
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    pickled
  • شکل سوم:

    pickled
  • سوم‌شخص مفرد:

    pickles
  • وجه وصفی حال:

    pickling
  • شکل جمع:

    pickles

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun verb - transitive
ترشی، سرکه، خیارترشی، وضعیت دشوار، ترشی انداختن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

خرید اشتراک فست دیکشنری
- I am in a big pickle.
- بدجوری گیر افتاده‌ام.
- pickled carrots
- ترشی هویج
- She pickles watermelon rind.
- او پوست هندوانه ترشی می‌اندازد.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد pickle

  1. noun sticky situation
    Synonyms: bind, box, corner, difficulty, dilemma, disorder, fix, hole, hot water, jam, predicament, quandary, scrape, spot, tight spot
    Antonyms: boon, pleasure
  2. verb preserve fruit or vegetable
    Synonyms: can, cure, keep, marinade, salt, souse, steep

ارجاع به لغت pickle

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «pickle» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۶ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/pickle

لغات نزدیک pickle

پیشنهاد بهبود معانی