امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Picky

ˈpɪki ˈpɪki
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • صفت تفضیلی:

    pickier
  • صفت عالی:

    pickiest

معنی و نمونه‌جمله‌ها

adjective informal
مشکل‌پسند، سخت‌پسند، دیرخشنود (برای اشاره به کسی که در انتخاب یا پذیرش چیزها بیش‌ازحد محتاط است)

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار اندروید فست دیکشنری
- He is a picky eater.
- او در غذا خوردن مشکل‌پسند است.
- She is very picky when it comes to choosing clothes for special occasions.
- او در انتخاب لباس برای موقعیت‌های خاص بسیار سخت‌پسند است.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد picky

  1. adjective choosy, finicky
    Synonyms: captious, critical, dainty, fastidious, fault-finding, fussy, nice, particular, persnickety
    Antonyms: accepting

ارجاع به لغت picky

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «picky» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۳ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/picky

لغات نزدیک picky

پیشنهاد بهبود معانی