امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Piddle

ˈpɪdl ˈpɪdl
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

verb - intransitive
کار بیهوده کردن، وقت گذراندن، به ناز چیز خوردن، با خوراک بازی کردن، (زبان بچه) جیش کردن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام
- to piddle one's time away
- وقت خود را به بطالت گذراندن
- dog piddle
- شاش سگ
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد piddle

  1. verb Eliminate urine
    Synonyms: loaf, delay, make, wanton, urinate, puddle, micturate, piss, idle, wanton away, pee, pee-pee, make-water, relieve-oneself, piddle away, take-a-leak, spend-a-penny, wee, wee-wee, trifle, pass-water
  2. noun Liquid excretory product
    Synonyms: urine, piss, pee, pee-pee, weewee, water, wee-wee

ارجاع به لغت piddle

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «piddle» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/piddle

لغات نزدیک piddle

پیشنهاد بهبود معانی