امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی
استفاده کن

    Plummet

    ˈplʌmɪt ˈplʌmɪt
    آخرین به‌روزرسانی:

    معنی و نمونه‌جمله‌ها

    noun verb - intransitive
    گلوله سربی، وزنه شاقول، شاقول، ژرف پیما، سرازیر شدن، نازل شدن، سرنگون‌وار افتادن

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    نرم افزار آی او اس فست دیکشنری
    - The plane plummeted to earth.
    - هواپیما به سوی زمین سرنگون شد.
    - Prices may plummet later.
    - ممکن است بعد قیمت‌ها به‌شدت کاهش یابد.
    - Her blood pressure plummeted.
    - فشار خونش ناگهان پایین آمد.
    پیشنهاد بهبود معانی

    مترادف و متضاد plummet

    1. verb fall hard and fast
      Synonyms: collapse, crash, decline, decrease, descend, dip, dive, downturn, drop, drop down, dump, fall, nose-dive, plunge, precipitate, sink, skid, stoop, swoop, tumble
      Antonyms: ascend, rise, shoot up

    ارجاع به لغت plummet

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «plummet» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/plummet

    لغات نزدیک plummet

    پیشنهاد بهبود معانی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    جعبه خزانه جفت و جور کردن واقعیت جلسه ارتباط با مردگان جلسه محاوره جلسه گفت و شنود جلوس کردن جلوه خود نمایانه جمنده جنباندن ناگهانی جنبش مدرسی جنبه سود جویی دادن به جنتیانا جنجال آمیزی جنوبگانی جنگار جنگپرواز جهانگیرانه جهشمند جهش دادن جهندگی داشتن جواب دادنی جواب قبول جواهر کم بها جودوسری جور شده با خیاطی جوراجور کردن جوزغه جوهر پس دادن جوهرعصیرمعده جوهرکرم جکش خور جگردیس جیک جیک مانند