امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی
استفاده کن

    Poison

    ˈpɔɪzn ˈpɔɪzn
    آخرین به‌روزرسانی:
    |

    • گذشته‌ی ساده:

      poisoned

    • شکل سوم:

      poisoned

    • سوم‌شخص مفرد:

      poisons

    • وجه وصفی حال:

      poisoning

    • شکل جمع:

      poisons

    معنی و نمونه‌جمله‌ها

    noun verb - transitive B2
    زهر، سم، شرنگ، زهرآلود، سمی، مسموم کردن

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    خرید اشتراک فست دیکشنری
    - mouse poison
    - مرگ موش
    - Some mushrooms contain a deadly poison.
    - برخی از قارچ‌ها دارای سم مهلکی هستند.
    - Cigarettes are poison for you.
    - سیگار برای تو زهر است.
    - She poisoned her husband.
    - شوهرش را زهر داد.
    - blood poisoning
    - مسمومیت خون
    - food poisoning
    - مسمومیت غذایی
    - Ma'moon poisoned his food.
    - مأمون در غذای او زهر ریخت.
    - to poison one's mind
    - فکر کسی را مسموم کردن
    - Suspicion poisoned their marriage.
    - سوءظن زناشویی آن‌ها را مسموم کرد.
    - a poison plant
    - گیاه زهرین
    نمونه‌جمله‌های بیشتر
    پیشنهاد بهبود معانی

    مترادف و متضاد poison

    1. noun substance that causes harm, death
      Synonyms: adulteration, bacteria, bane, blight, cancer, contagion, contamination, corruption, germ, infection, malignancy, miasma, toxicant, toxin, toxoid, venin, venom, virus
      Antonyms: antidote
    2. verb contaminate, pollute
      Synonyms: adulterate, corrupt, debase, defile, deprave, destroy, envenom, fester, harm, infect, injure, kill, make ill, murder, pervert, stain, subvert, taint, undermine, vitiate, warp
      Antonyms: purify, sterilize
    3. adjective harmful
      Synonyms: bad, baleful, baneful, corrupt, corruptive, dangerous, deadly, deleterious, destructive, detrimental, evil, fatal, hurtful, infective, lethal, malicious, malignant, mephitic, miasmatic, morbid, mortal, nocuous, noisome, noxious, peccant, pernicious, pestiferous, pestilential, septic, toxic, toxicant, toxiferous, venomous, vicious, viperous, virulent
      Antonyms: aiding, antidotal, assisting, curing, healing, helpful

    ارجاع به لغت poison

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «poison» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/poison

    لغات نزدیک poison

    پیشنهاد بهبود معانی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    حاشاپذیر حرف ربط همپایه حرق حرکت کردن با زحمت حرکت کردن باخشونت حساب شدنی حشیشه البرق حفظ کردن از حرارت حق الامتیاز نفت حق به جانب کردن حقیرشماری حلقاویز کردن حلقه پیستون حمام کردن حمله متقابل حوزه فرعی حکم اتهام حکم تملک موقت حکم کردن از پیش حکمت ارسطو حیران کردن حیفا حیوان ابرش حیوانی کردن حلقه زینتی حس باصره حرکت کردن با تکان های تند و ناگهانی