امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Poisonous

ˈpɔɪznəs ˈpɔɪznəs
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • صفت تفضیلی:

    more poisonous
  • صفت عالی:

    most poisonous

معنی و نمونه‌جمله‌ها

adjective B2
زهردار، سمی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در ایکس
- The tip of the arrow was poisonous.
- نوک پیکان زهرین بود.
- a poisonous snake
- مار زهری
- a poisonous drink
- مشروب مسموم‌کننده
- poisonous fumes
- دود و بخار زهر‌آلود
- the poisonous propaganda of foreign radio stations
- تبلیغات مسموم‌کننده‌ی رادیوهای بیگانه
- She gave me a poisonous look.
- نگاه زهر‌آمیزی به من کرد.
- the poisonous effects of prostitution in our society
- اثرات زیان‌بار فحشا در جامعه‌ی ما
نمونه‌جمله‌های بیشتر
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد poisonous

  1. adjective harmful
    Synonyms: bad, baleful, baneful, corrupt, corruptive, dangerous, deadly, deleterious, destructive, detrimental, evil, fatal, hurtful, infective, lethal, malicious, malignant, mephitic, miasmatic, morbid, mortal, nocuous, noisome, noxious, peccant, pernicious, pestiferous, pestilential, septic, toxic, toxicant, toxiferous, venomous, vicious, viperous, virulent
    Antonyms: aiding, antidotal, assisting, benevolent, curing, healing, helpful, harmless, non-toxic

ارجاع به لغت poisonous

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «poisonous» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۵ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/poisonous

لغات نزدیک poisonous

پیشنهاد بهبود معانی