امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی
استفاده کن

    Potential

    pəˈtenʃl pəˈtenʃl
    آخرین به‌روزرسانی:
    |

    • شکل جمع:

      potentials

    معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

    adjective B2
    بالقوه، ذخیره‌ای، نهانی، پنهانی، دارای استعداد نهانی

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    خرید اشتراک فست دیکشنری
    - the detection of hidden or potential diseases
    - تشخیص بیماری‌های نهفته یا بالقوه
    - the potential uses of this new device
    - کاربردهای بالقوه‌ی این دستگاه جدید
    - a study of the existing and potential book markets
    - بررسی بازارهای موجود و بالقوه کتاب
    noun countable
    پتانسیل، قوه، استعداد، توان
    - human potentials
    - استعدادهای بشری
    - Khoozestan's agricultural potentials are huge.
    - امکانات کشاورزی خوزستان عظیم‌اند.
    - the potential for growth
    - استعداد رشد
    - Germany's military potential
    - توان نظامی آلمان
    - potential energy
    - انرژی پتانسیل
    پیشنهاد بهبود معانی

    مترادف و متضاد potential

    1. adjective promising
      Synonyms: abeyant, budding, conceivable, dormant, embryonic, future, hidden, imaginable, implied, inherent, latent, likely, lurking, plausible, possible, prepatent, probable, quiescent, thinkable, undeveloped, unrealized, within realm of possibility
      Antonyms: helpless, impossible, lacking, unpromising
    2. noun possibility for achievement
      Synonyms: ability, aptitude, capability, capacity, potentiality, power, the makings, what it takes, wherewithal
      Antonyms: impossible, lack

    لغات هم‌خانواده potential

    ارجاع به لغت potential

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «potential» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/potential

    لغات نزدیک potential

    پیشنهاد بهبود معانی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    حاشاپذیر حرف ربط همپایه حرق حرکت کردن با زحمت حرکت کردن باخشونت حساب شدنی حشیشه البرق حفظ کردن از حرارت حق الامتیاز نفت حق به جانب کردن حقیرشماری حلقاویز کردن حلقه پیستون حمام کردن حمله متقابل حوزه فرعی حکم اتهام حکم تملک موقت حکم کردن از پیش حکمت ارسطو حیران کردن حیفا حیوان ابرش حیوانی کردن حلقه زینتی حس باصره حرکت کردن با تکان های تند و ناگهانی