امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Powder

ˈpaʊdər ˈpaʊdə
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    powdered
  • شکل سوم:

    powdered
  • سوم‌شخص مفرد:

    powders
  • وجه وصفی حال:

    powdering
  • شکل جمع:

    powders

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun verb - transitive adverb B1
پودر، پودر صورت، گرد، باروت، دینامیت، پودر زدن به، گرد زدن به، گرد مالیدن به‌صورت گرد درآوردن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

خرید اشتراک فست دیکشنری
- soap powder
- پودر صابون
- face-powder
- پودر صورت
- curry powder
- گرد کاری
- charcoal powder
- خاکه زغال
- Dissolve this powder in water and drink it.
- این گرد را در آب حل کنید و بخورید.
- Pari powdered her cheeks.
- پری به گونه‌های خود پودر زد.
- The trees were powdered with snow.
- لایه‌ای از برف درختان را پوشانده بود.
- powdered milk
- شیر خشک
- This chalk is soft and powders easily.
- این گچ نرم است و به آسانی پودر میشود.
- This paint is sold in powdered form.
- این رنگ به‌صورت گرد فروخته می‌شود.
نمونه‌جمله‌های بیشتر
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد powder

  1. noun fine, loose grains made by crushing a solid
    Synonyms: crumb, dust, film, grain, grit, meal, particle, pounce, pulverulence, seed, talc
    Antonyms: solid
  2. verb crush into fine grains; sprinkle fine grains
    Synonyms: abrade, bray, comminute, cover, crumble, crunch, dredge, dust, file, flour, granulate, grate, grind, pestle, pound, pulverize, rasp, reduce, scatter, scrape, smash, strew, triturate
    Antonyms: solidify

Idioms

  • keep one's powder dry

    (عامیانه) مهیای عمل بودن، آمادهی پیکار بودن

  • take a powder

    (عامیانه) فرار کردن، گریختن، به چاک زدن

ارجاع به لغت powder

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «powder» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/powder

لغات نزدیک powder

پیشنهاد بهبود معانی