امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Premature

ˌpriːməˈtʃʊr ˈpremətʃə / / -tʃʊə / / ˌpreməˈtʃʊə ˈpremətʃə / / -tʃʊə / / ˌpreməˈtʃʊə
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • صفت تفضیلی:

    more premature
  • صفت عالی:

    most premature

معنی و نمونه‌جمله‌ها

adjective
پیش‌رس، قبل‌ازموقع، نابه‌هنگام، نارس، زودرس، پیش‌ازموقع، باشتاب

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

خرید اشتراک فست دیکشنری
- Premature babies need special care.
- کودکان نارس احتیاج به مراقبت ویژه دارند.
- The premature announcement of the company's merger caused confusion among investors.
- اعلان نابه‌هنگام ادغام شرکت باعث سردرگمی سرمایه‌گذاران شد.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد premature

  1. adjective earlier in occurrence than anticipated
    Synonyms: a bit previous, abortive, early on, embryonic, forward, green, immature, incomplete, inopportune, overearly, oversoon, precipitate, predeveloped, previous, raw, soon, unanticipated, undeveloped, unfledged, unripe, untimely
    Antonyms: backward, delayed, late, mature, overdue
  2. adjective rash, impulsive
    Synonyms: half-baked, half-cocked, hasty, ill-considered, inopportune, jumping the gun, overhasty, precipitate, previous, too soon, untimely
    Antonyms: careful, cautious, prepared, slow

Collocations

ارجاع به لغت premature

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «premature» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۷ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/premature

لغات نزدیک premature

پیشنهاد بهبود معانی