امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Preoccupied

ˌpriːˈɑːkjəpaɪd priːˈɒkjəpaɪd
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • سوم‌شخص مفرد:

    preoccupies
  • وجه وصفی حال:

    preoccupying

معنی و نمونه‌جمله‌ها

پریشان حواس، شیفته، پرمشغله، گرفتار

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

خرید اشتراک فست دیکشنری
- The only thing that has preoccupied him is money.
- یگانه چیزی که فکر او را به خود مشغول کرده پول است.
- All the time I was talking to her she seemed preoccupied.
- در تمام مدتی که با او حرف می‌زدم به نظر می‌رسید که در عالم دیگری سیر می‌کند.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد preoccupied

  1. adjective busy; mentally caught up in something
    Synonyms: absent, absent-minded, absorbed, abstracted, airheaded, asleep, bemused, bugged, daydreaming, deep, distracted, distrait, engaged, engrossed, faraway, fascinated, forgetful, have on the brain, heedless, hung up, immersed, inconscient, intent, lost, lost in thought, mooning, moony, oblivious, obsessed, rapt, removed, spellbound, spread out, taken up, unaware, woolgathering, wrapped-up
    Antonyms: observant, thoughtful, unoccupied

ارجاع به لغت preoccupied

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «preoccupied» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۵ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/preoccupied

لغات نزدیک preoccupied

پیشنهاد بهبود معانی