امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Pretext

ˈpriːtekst ˈpriːtekst
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله

noun
بهانه، عذر، دستاویز، مستمسک، بهانه آوردن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار آی او اس فست دیکشنری
- His pretext was that he was sick.
- بهانه‌ی او این بود که بیمار است.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد pretext

  1. noun disguise; alleged reason
    Synonyms: affectation, alibi, appearance, bluff, cleanup, cloak, color, coloring, cop-out, cover, cover story, cover-up, device, excuse, face, feint, fig leaf, front, guise, mask, masquerade, plea, ploy, pretense, red herring, routine, ruse, semblance, show, simulation, song and dance, stall, stratagem, subterfuge, veil
    Antonyms: reality, truth

Collocations

ارجاع به لغت pretext

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «pretext» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۹ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/pretext

لغات نزدیک pretext

پیشنهاد بهبود معانی