گذشتهی ساده:
prickedشکل سوم:
prickedسومشخص مفرد:
pricksوجه وصفی حال:
prickingشکل جمع:
pricksتبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
جوانه کاشتن، در گلدان کاشتن
گوشها را تیز کردن، خوب گوش کردن، شست (کسی) خبردار شدن
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «prick» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/prick