امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Prim

prɪm prɪm
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    primmed
  • شکل سوم:

    primmed
  • سوم‌شخص مفرد:

    prims
  • وجه وصفی حال:

    primming
  • صفت تفضیلی:

    primmer
  • صفت عالی:

    primmest

معنی و نمونه‌جمله

adjective adverb
برگ نو، یاسم، نوار ابیض، رسمی و خشک، خیلی محتاط، تمیز، رسمی و خشک بودن، خود را گرفتن، آراستن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری
- As soon as she saw me she primmed.
- تا مرا دید خودش را گرفت.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد prim

  1. adjective particular, fussy
    Synonyms: blue-nose, ceremonial, ceremonious, choosy, cleanly, conventional, correct, dapper, decorous, demure, fastidious, formal, genteel, good, goody-goody, nice, nit-picking, orderly, overmodest, polite, precise, priggish, prissy, proper, prudish, puritanical, rigid, shipshape, spic-and-span, spruce, stickling, stiff, straight, strait-laced, stuffy, tidy, uncluttered, upright, Victorian, well-groomed, wooden
    Antonyms: informal, rumpled

ارجاع به لغت prim

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «prim» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۶ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/prim

لغات نزدیک prim

پیشنهاد بهبود معانی