امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی
استفاده کن

    Priming

    American: ˈpraɪmɪŋ British: ˈpraɪmɪŋ
    آخرین به‌روزرسانی:
    |

    • گذشته‌ی ساده:

      primed

    • شکل سوم:

      primed

    • سوم‌شخص مفرد:

      primes

    معنی

    noun
    بتونه‌کاری، استر‌کاری، چیدن برگ رسیده تنباکو

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    خرید اشتراک فست دیکشنری
    پیشنهاد بهبود معانی

    مترادف و متضاد priming

    1. verb cover with a primer; apply a primer to
      Synonyms:
      preparing coaching grounding readying fitting fixing making tutoring picking creaming besting
      Antonyms:
      forgetting neglecting
    1. noun the first or preliminary coat of paint or size applied to a surface
      Synonyms:
      primer ground undercoat priming coat primer coat flat-coat fuse fuze fusee fuzee pre-education preinstruction

    ارجاع به لغت priming

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «priming» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۴ اسفند ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/priming

    لغات نزدیک priming

    پیشنهاد بهبود معانی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    دودگیر دور از جاده دور از مد نظر دور افتاده کردن دور زدن یک مانع دور سر گردانی دور لگام دوران انتقاد دوران زوال دوران کیهان دوران خدمت نظام دوربین فیلمبرداری ویدیو و تلویزیون دورفتاده دورنما مانند دوره فروشی کردن دورگه شدگی دورین دوزندگی کردن دوست خواهروار دوطرفگی