امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Princess

ˈprɪnsəs ˌprɪnˈses
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    princesses

معنی

noun adjective countable B1
شاهدخت، شاهزاده خانم، همسر شاهزاده

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

همگام سازی در فست دیکشنری
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد princess

  1. noun
    Synonyms: female ruler, sovereign, monarch, dauphiness, czarina, infanta

ارجاع به لغت princess

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «princess» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۹ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/princess

لغات نزدیک princess

پیشنهاد بهبود معانی