معنی procedural به فارسی

جاوا اسکریپت در مرورگر شما غیر فعال است و برای استفاده از تمام امکانات فست دیکشنری باید آن را فعال کنید.

prəˈsiːdʒərəl prəˈsiːdʒərəl

آخرین به‌روزرسانی: ۱۲ آذر ۱۴۰۲

شکل جمع:
procedurals
صفت تفضیلی:
more procedural
صفت عالی:
most procedural

معنی‌ها

رویه‌ای

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

وابسته به طرز عمل ورویه، روندی

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد procedural

adjective Relating to court practice and procedure as opposed to the principles of law

Synonyms: adjective

Antonyms: substantive

ارجاع به لغت procedural

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

معنی لغت «procedural» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۹ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/procedural

لغات نزدیک procedural

پیشنهاد بهبود معانی

اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

حاشاپذیر حرف ربط همپایه حرق حرکت کردن با زحمت حرکت کردن باخشونت حساب شدنی حشیشه البرق حفظ کردن از حرارت حق الامتیاز نفت حق به جانب کردن حقیرشماری حلقاویز کردن حلقه پیستون حمام کردن حمله متقابل حوزه فرعی حکم اتهام حکم تملک موقت حکم کردن از پیش حکمت ارسطو حیران کردن حیفا حیوان ابرش حیوانی کردن حلقه زینتی حس باصره حرکت کردن با تکان های تند و ناگهانی