امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Procrastination

proʊˌkræstɪˈneɪʃn̩ prəʊˌkræstɪˈneɪʃn̩
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun uncountable
اهمال‌کاری، فردافکنی، تعلل، پشت‌گوش‌اندازی، مماطله (به تأخیر انداختن کاری که باید انجام شود)

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری
- Procrastination can lead to increased stress and missed opportunities.
- اهمال‌کاری می‌تواند به افزایش استرس و از دست رفتن فرصت‌ها منجر شود.
- Overcoming procrastination requires discipline and effective time management skills.
- غلبه بر فردافکنی مستلزم نظم و انضباط و مهارت‌های مدیریت زمان مؤثر است.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد procrastination

  1. noun Slowness as a consequence of not getting around to it
    Synonyms: dilatoriness
  2. noun The act of procrastinating; putting off or delaying or defering an action to a later time
    Synonyms: cunctation, shillyshally

ارجاع به لغت procrastination

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «procrastination» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۰ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/procrastination

لغات نزدیک procrastination

پیشنهاد بهبود معانی