امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی
استفاده کن

    Productivity

    ˌproʊdəkˈtɪvət̬i ˌprɒdʌkˈtɪvəti / / -dək-
    آخرین به‌روزرسانی:

    معنی و نمونه‌جمله‌ها

    noun uncountable C1
    کسب‌وکار بهره‌وری، سودمندی

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    فست دیکشنری در ایکس
    - The productivity of the employees has increased significantly since the implementation of the new software.
    - از زمان پیاده‌سازی نرم‌افزار جدید بهره‌وری کارکنان به طور چشمگیری افزایش یافته است.
    - The company's productivity has seen a decline due to the recent economic downturn.
    - بهره‌وری شرکت به خاطر رکود اقتصادی اخیر کاهش یافته است.
    - Increasing productivity is a key goal for many businesses.
    - افزایش بهره‌وری هدفی کلیدی برای بسیاری از کسب‌وکارهاست.
    پیشنهاد بهبود معانی

    مترادف و متضاد productivity

    1. noun output, work rate
      Synonyms: abundance, capacity, fecundity, fertility, mass production, potency, production, productiveness, richness, yield
      Antonyms: idleness, unproductivity

    لغات هم‌خانواده productivity

    ارجاع به لغت productivity

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «productivity» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۰ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/productivity

    لغات نزدیک productivity

    پیشنهاد بهبود معانی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    حاشاپذیر حرف ربط همپایه حرق حرکت کردن با زحمت حرکت کردن باخشونت حساب شدنی حشیشه البرق حفظ کردن از حرارت حق الامتیاز نفت حق به جانب کردن حقیرشماری حلقاویز کردن حلقه پیستون حمام کردن حمله متقابل حوزه فرعی حکم اتهام حکم تملک موقت حکم کردن از پیش حکمت ارسطو حیران کردن حیفا حیوان ابرش حیوانی کردن حلقه زینتی حس باصره حرکت کردن با تکان های تند و ناگهانی