امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Provincial

prəˈvɪnʃl prəˈvɪnʃl
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    provincials

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun adjective C2
استانی، ایالت‌نشین، کوته‌فکر، ایالتی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

خرید اشتراک فست دیکشنری
- provincial prime ministers of Canada
- نخست‌وزیری استان‌های کانادا
- provincial elections
- انتخابات ایالتی
- a provincial accent
- لهجه‌ی شهرستانی
- provincial interests
- علایق کوته‌بینانه
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد provincial

  1. adjective countrified; limited
    Synonyms: bigoted, bucolic, country, hidebound, homegrown, homespun, insular, inward-looking, local, narrow, narrow-minded, parochial, pastoral, petty, rude, rural, rustic, sectarian, small-minded, small-town, uninformed, unpolished, unsophisticated
    Antonyms: citified, liberal, metropolitan, modern

ارجاع به لغت provincial

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «provincial» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۶ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/provincial

لغات نزدیک provincial

پیشنهاد بهبود معانی