امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Puffy

ˈpʌfi ˈpʌfi
آخرین به‌روزرسانی:

معنی

adjective
پف کردن، بادکرده، باددار

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار آی او اس فست دیکشنری
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد puffy

  1. adjective swollen
    Synonyms: billowy, bloated, blown, bulgy, distended, distent, enlarged, expanded, full, increased, inflamed, inflated, puffed up
    Antonyms: flat, tight, unswollen

ارجاع به لغت puffy

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «puffy» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۶ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/puffy

لغات نزدیک puffy

پیشنهاد بهبود معانی