امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Puppet

ˈpʌpɪt ˈpʌpɪt
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    puppets

معنی و نمونه‌جمله

noun countable
عروسک، عروسک خیمه‌شب‌بازی، دست‌نشانده

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

همگام سازی در فست دیکشنری
- a puppet of the Nazis
- آلت دست نازی‌ها(ی آلمان)
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد puppet

  1. noun person or toy manipulated by another
    Synonyms:
    tool instrument victim dupe pawn servant mouthpiece stooge pushover doll creature figurehead marionette figure soft touch manikin moppet jerk patsy schlemiel

ارجاع به لغت puppet

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «puppet» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۴ اسفند ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/puppet

لغات نزدیک puppet

پیشنهاد بهبود معانی