گذشتهی ساده:
pushedشکل سوم:
pushedسومشخص مفرد:
pushesوجه وصفی حال:
pushingشکل جمع:
pushesتبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
1- به پایین (یا بالا) فشار دادن 2- (قیمت را) بالا یا پایین بردن
جلو رفتن، پیشرفت کردن
عزیمت کردن، رهسپار شدن، رفتن
(به پیشرفت) ادامه دادن، پیگیری کردن
رهسپار شدن، رفتن، ادامه مسیر را رفتن
push one's way (through something)
(با هل دادن از میان چیزی) رد شدن
(عامیانه - معمولا با: if یا when) بحران، سختی
(بهویژه در مهمانی و جشن) ریختوپاش کردن، پول زیادی خرج کردن، بریزوبپاش کردن، ولخرجی کردن
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «push» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۳ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/push