امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی
استفاده کن

    Pushchair

    ˈpʊʃtʃer ˈpʊʃtʃer ˈpʊʃ-tʃeə
    آخرین به‌روزرسانی:

    معنی

    noun
    pushchair, (انگلیس) کالسکه‌ی بچه، صندلی چرخدار (برای بچه) (push-chair هم می‌نویسند)
    (انگلیس) کالسکه‌ی بچه، صندلی چرخدار (برای بچه) (push-chair هم می‌نویسند)

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    فست دیکشنری در اینستاگرام
    پیشنهاد بهبود معانی

    مترادف و متضاد pushchair

    1. noun A small vehicle with four wheels in which a baby or child is pushed around
      Synonyms: stroller, pram, baby-buggy, baby-carriage, carriage, perambulator, go-cart, pusher

    ارجاع به لغت pushchair

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «pushchair» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۹ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/pushchair

    لغات نزدیک pushchair

    پیشنهاد بهبود معانی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    جعبه خزانه جفت و جور کردن واقعیت جلسه ارتباط با مردگان جلسه محاوره جلسه گفت و شنود جلوس کردن جلوه خود نمایانه جمنده جنباندن ناگهانی جنبش مدرسی جنبه سود جویی دادن به جنتیانا جنجال آمیزی جنوبگانی جنگار جنگپرواز جهانگیرانه جهشمند جهش دادن جهندگی داشتن جواب دادنی جواب قبول جواهر کم بها جودوسری جور شده با خیاطی جوراجور کردن جوزغه جوهر پس دادن جوهرعصیرمعده جوهرکرم جکش خور جگردیس جیک جیک مانند