امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Puss

pʊs pʊs
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله

noun
چرک، گربه، پیشی، دخترک، زن جوان، لب، دهان، چهره

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

خرید اشتراک فست دیکشنری
- She smacked him in the puss.
- زد توی پوزش.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد puss

  1. noun The opening in the body through which food is ingested
    Synonyms: mouth, gob, trap
  2. noun Informal terms referring to a domestic cat
    Synonyms: kitty, kitty-cat, slit, snatch, pussycat
  3. noun The front surface of the head
    Synonyms: countenance, face, feature, muzzle, visage, mug, kisser, map, pan

ارجاع به لغت puss

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «puss» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/puss

لغات نزدیک puss

پیشنهاد بهبود معانی