امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی
استفاده کن

    Recommendation

    ˌrekəmenˈdeɪʃn ˌrekəmenˈdeɪʃn
    آخرین به‌روزرسانی:
    |

    • شکل جمع:

      recommendations

    معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

    noun countable B2
    پیشنهاد، توصیه، معرفی، سفارش

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    فست دیکشنری در ایکس
    - I bought this house on Jahangir's recommendation.
    - بنابه توصیه‌ی جهانگیر این خانه را خریدم.
    - a letter of recommendation
    - توصیه‌نامه
    noun countable
    توصیه‌نامه، معرفی‌نامه
    - we received his recommendation yesterday.
    - دیروز توصیه نامه‌ی او را دریافت کردیم.
    noun countable
    صلاحدید، اندرز، پند
    پیشنهاد بهبود معانی

    مترادف و متضاد recommendation

    1. noun advice, approval
      Synonyms:
      suggestion guidance counsel support approval praise endorsement recommendation commendation sanction direction instruction order injunction charge proposal proposition reference testimonial good word blessing esteem favorable mention tribute plug advocacy two cents’ worth tip judgment pass letter of support character reference certificate eulogy steer urging
      Antonyms:
      disapproval discouragement condemnation

    ارجاع به لغت recommendation

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «recommendation» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۴ اسفند ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/recommendation

    لغات نزدیک recommendation

    پیشنهاد بهبود معانی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    دودگیر دور از جاده دور از مد نظر دور افتاده کردن دور زدن یک مانع دور سر گردانی دور لگام دوران انتقاد دوران زوال دوران کیهان دوران خدمت نظام دوربین فیلمبرداری ویدیو و تلویزیون دورفتاده دورنما مانند دوره فروشی کردن دورگه شدگی دورین دوزندگی کردن دوست خواهروار دوطرفگی