امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی
استفاده کن

    Reduce

    rɪˈduːs rɪˈdjuːs
    آخرین به‌روزرسانی:
    |

    • گذشته‌ی ساده:

      reduced

    • شکل سوم:

      reduced

    • سوم‌شخص مفرد:

      reduces

    • وجه وصفی حال:

      reducing

    معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

    verb - transitive B1
    کم کردن، کاستن، تقلیل دادن، ساده کردن، تنزل دادن

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    جای تبلیغ شما در فست دیکشنری
    - Turan was reduced to skin and bones.
    - توران پوست و استخوان شده بود.
    - For his disobedience the captain was reduced to the ranks.
    - به‌خاطر نافرمانی سروان را به درجه‌ی سربازی تنزل دادند.
    - to reduce the rent
    - اجاره را کم کردن
    - please reduce your speed!
    - لطفاً از سرعت خود بکاهید!
    - to reduce prices
    - کاستن قیمتها
    - Famine reduced the country's population by half.
    - قحطی جمعیت کشور را نصف کرد.
    - to reduce the probability of war
    - از احتمال جنگ کاستن
    - to reduce salaries
    - حقوق‌ها را کم کردن
    - to reduce taxes
    - مالیاتها را کم کردن
    - to reduce the soup by boiling it for an hour
    - غلیظ کردن آبگوشت با جوشاندن آن برای یک ساعت
    - to reduce a talk to writing
    - نطقی را به نگارش درآوردن
    - The government tried to reduce the economic chaos that followed the war.
    - دولت کوشید که هرج و مرج اقتصادی بعد از جنگ را سرو سامان بدهد.
    نمونه‌جمله‌های بیشتر
    verb - transitive
    فتح کردن، استحاله کردن، مطیع کردن، مجبور کردن
    - She was reduced to stealing.
    - او مجبور به دزدی شد.
    - a people reduced to poverty
    - مردمی که فقر دامن‌گیر آن‌ها شده است
    - Her sharp reply reduced me to silence.
    - جواب تند او مرا وادار به سکوت کرد.
    - They reduced the city by constant bombardment.
    - با بمباران مداوم شهر را به زانو در آوردند.
    - The old woman was reduced to extreme poverty.
    - پیرزن در فقر شدید فرو رفت.
    - The fire reduced the house to ashes.
    - آتش خانه را تبدیل به خاکستر کرد.
    نمونه‌جمله‌های بیشتر
    پیشنهاد بهبود معانی

    مترادف و متضاد reduce

    1. verb make less; decrease
      Synonyms: abate, abridge, bankrupt, bant, break, cheapen, chop, clip, contract, curtail, cut, cut back, cut down, debase, deflate, depreciate, depress, diet, dilute, diminish, discount, drain, dwindle, go on a diet, impair, impoverish, lessen, lose weight, lower, mark down, moderate, nutshell, pare, pauperize, rebate, recede, roll back, ruin, scale down, shave, shorten, slash, slim, slow down, step down, take off weight, taper, taper off, tone down, trim, truncate, turn down, weaken, wind down
      Antonyms: expand, extend, grow, increase, raise, upgrade
    2. verb defeat
      Synonyms: bear down, beat down, break, bring, conquer, cripple, crush, disable, drive, enfeeble, force, master, overcome, overpower, ruin, subdue, subjugate, undermine, vanquish, weaken
      Antonyms: win
    3. verb humble, humiliate
      Synonyms: abase, break, bring low, bump, bust, declass, degrade, demerit, demote, disgrade, disrate, downgrade, lower, take down a peg
      Antonyms: invigorate, raise, strengthen

    Idioms

    ارجاع به لغت reduce

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «reduce» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۶ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/reduce

    لغات نزدیک reduce

    پیشنهاد بهبود معانی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    جعبه خزانه جفت و جور کردن واقعیت جلسه ارتباط با مردگان جلسه محاوره جلسه گفت و شنود جلوس کردن جلوه خود نمایانه جمنده جنباندن ناگهانی جنبش مدرسی جنبه سود جویی دادن به جنتیانا جنجال آمیزی جنوبگانی جنگار جنگپرواز جهانگیرانه جهشمند جهش دادن جهندگی داشتن جواب دادنی جواب قبول جواهر کم بها جودوسری جور شده با خیاطی جوراجور کردن جوزغه جوهر پس دادن جوهرعصیرمعده جوهرکرم جکش خور جگردیس جیک جیک مانند