امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی
استفاده کن

    Reduction

    rɪˈdʌkʃn rɪˈdʌkʃn
    آخرین به‌روزرسانی:
    |

    • شکل جمع:

      reductions

    معنی و نمونه‌جمله‌ها

    noun countable B2
    تقلیل، کاهش

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    نرم افزار آی او اس فست دیکشنری
    - The war brought about a reduction in the birth-rate
    - جنگ موجب کاهش نرخ زاد و ولد شد
    - This price reduction is due to competition among suppliers
    - این کاهش قیمت به‌ سبب رقابت میان عرضه‌کنندگان است
    پیشنهاد بهبود معانی

    مترادف و متضاد reduction

    1. noun the process of making smaller
      Synonyms:
      decrease reduction lowering lessening shortening decline cut loss contraction diminution abatement minimization shrinkage subtraction compression attenuation simplification modification modulation moderation mitigation debasement downsizing cutback discount refinement conversion atrophy depression degradation curtailment decrement slash diminishment abbreviation downgrading retrenchment markdown miniaturization condensation attrition devaluation taper remission conquest subjection subjugation overthrow step down deoxidation concision constriction abridgment decrescence syncope ellipsis elision drain assuagement rebate slowdown subdual
      Antonyms:
      increase enlargement increasing
    1. noun the act or an instance of demoting
      Synonyms:
      demotion degradation
    1. noun an amount that constitutes reduction, sense 1
      Synonyms:
      discount deduction decrease cut rebate reducing abatement
    1. noun a lowering in price or value
      Synonyms:
      depreciation devaluation markdown write-down

    ارجاع به لغت reduction

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «reduction» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۴ اسفند ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/reduction

    لغات نزدیک reduction

    پیشنهاد بهبود معانی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    دودگیر دور از جاده دور از مد نظر دور افتاده کردن دور زدن یک مانع دور سر گردانی دور لگام دوران انتقاد دوران زوال دوران کیهان دوران خدمت نظام دوربین فیلمبرداری ویدیو و تلویزیون دورفتاده دورنما مانند دوره فروشی کردن دورگه شدگی دورین دوزندگی کردن دوست خواهروار دوطرفگی