امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی
استفاده کن

    Relationship

    rɪˈleɪʃnʃɪp rɪˈleɪʃnʃɪp
    آخرین به‌روزرسانی:
    |

    • شکل جمع:

      relationships

    معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

    noun countable B2
    رابطه، ارتباط، نسبت (بین دو چیز)

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    جای تبلیغ شما در فست دیکشنری
    - the relationship between cause and effect
    - رابطه‌ی بین علت و معلول
    - The relationship between education and income often determines socioeconomic status.
    - ارتباط بین تحصیلات و درآمد اغلب وضعیت اجتماعی-اقتصادی را تعیین می‌کند.
    noun countable B1
    رابطه (دوستانه)
    - Trust forms the cornerstone of a healthy relationship between friends.
    - اعتماد سنگ بنای رابطه‌ی سالم بین دوستان را می‌سازد.
    - My brother and I have a good relationship.
    - من و برادرم رابطه‌ی خوبی داریم.
    - She values her relationship with her siblings more than anything else.
    - او بیش از هر چیز دیگری برای رابطه‌‌اش با خواهر و برادرش ارزش قائل است.
    noun countable B1
    رابطه (عاشقانه و اغلب جنسی)
    - They decided to end their long-term relationship.
    - تصمیم گرفتند به رابطه‌ی طولانی‌مدت خود پایان دهند.
    - The couple's relationship grew stronger every day.
    - رابطه‌ی این زوج هر روز محکم‌تر می‌شد.
    noun countable B2
    خویشاوندی، نسبت (خانوادگی)
    - She claimed relationship with the king.
    - ادعای خویشاوندی با شاه را می‌کرد.
    - I cherish my relationship with my grandparents.
    - نسبتم با پدربزرگ و مادربزرگم را ارج می‌نهم.
    پیشنهاد بهبود معانی

    مترادف و متضاد relationship

    1. noun connection; friendship
      Synonyms: accord, affair, affiliation, affinity, alliance, analogy, appositeness, association, bond, communication, conjunction, consanguinity, consociation, contact, contingency, correlation, dependence, dependency, exchange, homogeneity, hookup, interconnection, interrelation, interrelationship, kinship, liaison, likeness, link, marriage, nearness, network, parallel, pertinence, pertinency, proportion, rapport, ratio, relation, relativity, relevance, similarity, tie, tie-in, tie-up

    لغات هم‌خانواده relationship

    ارجاع به لغت relationship

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «relationship» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۹ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/relationship

    لغات نزدیک relationship

    پیشنهاد بهبود معانی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    حاشاپذیر حرف ربط همپایه حرق حرکت کردن با زحمت حرکت کردن باخشونت حساب شدنی حشیشه البرق حفظ کردن از حرارت حق الامتیاز نفت حق به جانب کردن حقیرشماری حلقاویز کردن حلقه پیستون حمام کردن حمله متقابل حوزه فرعی حکم اتهام حکم تملک موقت حکم کردن از پیش حکمت ارسطو حیران کردن حیفا حیوان ابرش حیوانی کردن حلقه زینتی حس باصره حرکت کردن با تکان های تند و ناگهانی