امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Relevant

ˈreləvnt ˈreləvnt
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • صفت تفضیلی:

    more relevant
  • صفت عالی:

    most relevant

معنی و نمونه‌جمله‌ها

adjective B2
مربوط، وابسته، مطابق، مطرح، وارد

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام
- Your statements are not relevant to the topic of our discussions.
- اظهارات شما ربطی به موضوع مذاکرات ما ندارد.
- All the information relevant to his new responsibilities.
- همه‌ی اطلاعات مربوط به وظایف جدید او.
- Your objection is not relevant.
- اعتراض شما وارد نیست.
- Research must have relevance to the person's work.
- پژوهش باید با کار شخص ارتباط داشته باشد.
- relevant and irrelevant
- بامورد و بی‌مورد
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد relevant

  1. adjective appropriate; to the purpose
    Synonyms: accordant, admissible, ad rem, allowable, applicable, applicatory, apposite, appurtenant, apt, becoming, cognate, compatible, concerning, conformant, conforming, congruent, congruous, consistent, consonant, correlated, correspondent, fit, fitting, germane, harmonious, having direct bearing on, having to do with, important, material, on the button, on the nose, pat, pertaining to, pertinent, pointful, proper, referring, related, relative, significant, suitable, suited, to the point, weighty
    Antonyms: inappropriate, irrelevant, unsuitable

لغات هم‌خانواده relevant

ارجاع به لغت relevant

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «relevant» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۹ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/relevant

لغات نزدیک relevant

پیشنهاد بهبود معانی