امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Reminiscence

ˌreməˈnɪsns ˌreməˈnɪsns
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun
خاطره، یادداشت، یادبود، یادآوری، نشانه

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری
- The reminiscence of those events saddened her.
- یادآوری آن حوادث او را افسرده کرد.
- Reminiscences of his trip to Alaska form a part of this story.
- بخشی از این داستان شرح مسافرت او به آلاسکا است.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد reminiscence

  1. noun An act or instance of remembering
    Synonyms: recollection, memory, remembrance, account, anecdote, memoirs, chronicle, firsthand account, primary-source, eyewitness account, recall, oral history, old-timer's version, personal history, nostalgia, anecdotage
  2. noun The power of retaining and recalling past experience
    Synonyms: memory, recall, recollection, remembrance
  3. noun A narrative of experiences undergone by the writer.
    Synonyms: Often used in plural: commentary, memoir

ارجاع به لغت reminiscence

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «reminiscence» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/reminiscence

لغات نزدیک reminiscence

پیشنهاد بهبود معانی