امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی
استفاده کن

    Reparation

    ˌrepəˈreɪʃn ˌrepəˈreɪʃn
    آخرین به‌روزرسانی:

    معنی و نمونه‌جمله‌ها

    noun
    جبران غرامت، تاوان، تعمیر، عوض، اصلاح

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    نرم افزار اندروید فست دیکشنری
    - He was sent to school at government's expense as reparation for the death of his father.
    - برای جبران مرگ پدرش او را به خرج دولت به مدرسه فرستادند.
    - heavy war reparations
    - غرامت‌های سنگین جنگ
    پیشنهاد بهبود معانی

    مترادف و متضاد reparation

    1. noun compensation, amends
      Synonyms:
      payment reward repayment satisfaction recompense remuneration damages redress restitution amends settlement indemnity dues requital atonement repair adjustment making good indemnification redemption renewal reprisal penance apology emolument propitiation expiation squaring things quittance
      Antonyms:
      penalty theft extortion

    ارجاع به لغت reparation

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «reparation» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۱ اسفند ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/reparation

    لغات نزدیک reparation

    پیشنهاد بهبود معانی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    ده واحدی دهانه باجه دهانه منقار مانند دو کوژ دوازده دوجین دوام ندارد دوباره ارزیابی کردن دوباره بکار بردنی دوباره بیمه کردن دوباره تنظیم کردن دوباره سازمان دادن دوباره سهم دادن دوباره گذاری دوباره به خدمت احضار شده دوبلین دوبندی دوتکه دود بیرون دادن دودآکنی دودو