امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Reprieve

rɪˈpriːv rɪˈpriːv
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    reprieved
  • شکل سوم:

    reprieved
  • سوم‌شخص مفرد:

    reprieves
  • وجه وصفی حال:

    reprieving
  • شکل جمع:

    reprieves

معنی و نمونه‌جمله

noun verb - transitive
مجازات کسی را به تعویق انداختن، رخصت

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

خرید اشتراک فست دیکشنری
- to reprieve a death sentence
- حکم اعدام را به تعویق انداختن
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد reprieve

  1. noun relief of blame, responsibility
    Synonyms: abatement, abeyance, absolution, acquittal, alleviation, amnesty, anchor, clearance, clemency, commute, deferment, freeing, let-up, lifeboat, lifesaver, mitigation, palliation, pardon, postponement, release, remission, respite, spring, stay, suspension, truce
  2. verb relieve of blame, responsibility
    Synonyms: abate, absolve, allay, alleviate, amnesty, excuse, forgive, grant a stay, let go, let off, let off the hook, let off this time, let up on, mitigate, palliate, pardon, postpone, remit, respite
    Antonyms: accusation, blame

ارجاع به لغت reprieve

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «reprieve» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/reprieve

لغات نزدیک reprieve

پیشنهاد بهبود معانی