معنی resource به فارسی

جاوا اسکریپت در مرورگر شما غیر فعال است و برای استفاده از تمام امکانات فست دیکشنری باید آن را فعال کنید.

ˈriːsɔːrs rɪˈzɔːs / / -ˈsɔːs

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun countable

منبع، وسیله، سرمایه، دارایی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

- natural resources

- منابع طبیعی

- financial resources

- منابع مالی

- Oil is a valuable resource.

- نفت سرمایه‌ی گران‌بهایی است.

- the book value of the company's resources

- ارزش اسمی دارایی‌های شرکت

- What resource is left us?

- چه چاره‌ای برای ما باقی مانده است؟ (چه خاکی بر سر کنیم؟)

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد resource

noun supply drawn upon, either material or nonmaterial

Synonyms: ability, appliance, artifice, assets, capability, capital, cleverness, contraption, contrivance, course, creation, device, expedient, fortune, hoard, ingenuity, initiative, inventiveness, makeshift, means, measure, method, mode, nest egg, property, quick-wittedness, recourse, refuge, relief, reserve, resourcefulness, riches, shift, source, step, stock, stockpile, store, stratagem, substance, substitute, support, surrogate, system, talent, way, wealth, worth

Antonyms: product

Collocations

educational resource

منبع آموزشی

ارجاع به لغت resource

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

معنی لغت «resource» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/resource

لغات نزدیک resource

پیشنهاد بهبود معانی

اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

حاشاپذیر حرف ربط همپایه حرق حرکت کردن با زحمت حرکت کردن باخشونت حساب شدنی حشیشه البرق حفظ کردن از حرارت حق الامتیاز نفت حق به جانب کردن حقیرشماری حلقاویز کردن حلقه پیستون حمام کردن حمله متقابل حوزه فرعی حکم اتهام حکم تملک موقت حکم کردن از پیش حکمت ارسطو حیران کردن حیفا حیوان ابرش حیوانی کردن حلقه زینتی حس باصره حرکت کردن با تکان های تند و ناگهانی