امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Retard

rɪˈtɑːrd rɪˈtɑːrd rɪˈtɑːd rɪˈtɑːd
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    retarded
  • شکل سوم:

    retarded
  • سوم‌شخص مفرد:

    retards
  • وجه وصفی حال:

    retarding
  • شکل جمع:

    retards

معنی و نمونه‌جمله‌ها

verb - transitive
تأخیر کردن، کند ساختن، معوق کردن، به تعویق انداختن، عقب‌افتاده، دیر کار

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

همگام سازی در فست دیکشنری
- Heavy snow retarded the progress of the tank column.
- برف سنگین پیشرفت ستون تانک‌ها را کند کرد.
- Lack of water retards a plant's growth.
- کمبود آب رشد گیاهان را کند می‌کند.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد retard

  1. verb hinder, obstruct
    Synonyms: arrest, back off, baffle, balk, bog, bog down, brake, bring to screeching halt, check, choke, choke off, clog, close off, crimp, dawdle, decelerate, decrease, defer, delay, detain, down, encumber, falter, fetter, flag, hamper, handicap, hang up, hesitate, hold back, hold up, impede, lessen, let up, loaf, loiter, mire, poke, postpone, reduce, retardate, set back, shut down, shut off, slacken, slow down, slow up, stall, take down
    Antonyms: advance, help, push

ارجاع به لغت retard

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «retard» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/retard

لغات نزدیک retard

پیشنهاد بهبود معانی