امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Retarded

rɪˈtɑːrdɪd rɪˈtɑːdɪd
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • سوم‌شخص مفرد:

    retards
  • وجه وصفی حال:

    retarding

معنی و نمونه‌جمله‌ها

adjective
ناپسند عقب‌افتاده، کندذهن، کند

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار آی او اس فست دیکشنری
- The teacher explained that using the word "retarded" to describe someone with a disability is offensive and disrespectful.
- معلم توضیح داد که استفاده از واژه‌ی «عقب‌افتاده» برای توصیف شخصی که معلولیت دارد، توهین‌آمیز و نامحترمانه است.
- the student's retarded progress in math
- پیشرفت کند دانش‌آموز در ریاضی
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد retarded

  1. adjective limited
    Synonyms: backward, birdbrained, defective, dim, dim-witted, dopey, dull, dumbbell, dumbo, dumdum, dummy, exceptional, feeble-minded, gorked, half-witted, held back, imbecile, lamebrained, mentally defective, moronic, numbskull, opaque, pinhead, retardo, sappy, simple, simple-minded, slow, slow-witted, stupid, subnormal, touched, underachieving, weak, yo-yo

ارجاع به لغت retarded

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «retarded» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/retarded

لغات نزدیک retarded

پیشنهاد بهبود معانی