امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی
استفاده کن

    Revealed

    ɹɪˈvild ɹɪˈviːld
    آخرین به‌روزرسانی:
    |

    • سوم‌شخص مفرد:

      reveals

    • وجه وصفی حال:

      revealing

    معنی و نمونه‌جمله‌ها

    adjective B2
    فاش‌شده، افشاشده، نشان‌داده‌شده، آشکارشده، کشف‌شده، مشخص‌شده، نمایان‌شده، رونمایی‌شده

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    هوش مصنوعی فست دیکشنری
    - The revealed secrets left everyone in shock.
    - اسرار فاش‌شده باعث حیرت همه شد.
    - The revealed plans for the new building were impressive.
    - طرح‌های رونمایی‌شده برای ساختمان جدید چشمگیر بودند.
    پیشنهاد بهبود معانی

    مترادف و متضاد revealed

    1. verb to disclose in a breach of confidence
      Synonyms:
      told exposed divulged uncovered unveiled spilt discovered betrayed blabbed
    1. verb show, uncover
      Synonyms:
      shown displayed demonstrated exhibited evidenced evinced manifested proclaimed unveiled
      Antonyms:
      hidden concealed covered
    1. verb make known to the public information that was previously known only to a few people or that was meant to be kept a secret
      Synonyms:
      told announced shared communicated explained shown revealed disclosed admitted acknowledged published reported divulged exposed declared confessed manifested unveiled uncovered discovered leaked imparted affirmed proclaimed talked broken exhibited notified betrayed unmasked conceded avowed uttered evinced developed broadcasted bared unwrapped unfolded unclothed spilt blabbed unearthed squealed confided exhumed disinterred disburdened deciphered unbosomed
      Antonyms:
      hid concealed suppressed hidden

    ارجاع به لغت revealed

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «revealed» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۴ اسفند ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/revealed

    لغات نزدیک revealed

    پیشنهاد بهبود معانی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    دودگیر دور از جاده دور از مد نظر دور افتاده کردن دور زدن یک مانع دور سر گردانی دور لگام دوران انتقاد دوران زوال دوران کیهان دوران خدمت نظام دوربین فیلمبرداری ویدیو و تلویزیون دورفتاده دورنما مانند دوره فروشی کردن دورگه شدگی دورین دوزندگی کردن دوست خواهروار دوطرفگی