امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Ridge

rɪdʒ rɪdʒ
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    ridged
  • شکل سوم:

    ridged
  • سوم‌شخص مفرد:

    ridges
  • وجه وصفی حال:

    ridging
  • شکل جمع:

    ridges

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun adverb countable
برآمدگی، مرز، لبه، خط‌الرأس، خرپشته، نوک، مرزبندی کردن، شیار‌دار کردن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

خرید اشتراک فست دیکشنری
- We walked along the mountain ridge.
- در راستای ستیغ کوه پیاده‌روی کردیم.
- the ridge of the roof
- خط‌الرأس تاق (شیروانی)
- the ridge of a wave
- کوهان موج
- To plant beans, one must first ridge the land.
- برای کشت لوبیا اول باید زمین را شیار شیار کرد.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد ridge

  1. noun raised part of solid
    Synonyms: backbone, chine, corrugation, crease, crinkle, elevation, esker, fold, furrow, hill, hogback, moraine, parapet, plica, pole, range, rib, rim, rimple, rivel, ruck, seam, spine, upland, wrinkle
    Antonyms: flat, plain

ارجاع به لغت ridge

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «ridge» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/ridge

لغات نزدیک ridge

پیشنهاد بهبود معانی