امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Rigid

ˈrɪdʒɪd ˈrɪdʒɪd
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • صفت تفضیلی:

    more rigid
  • صفت عالی:

    most rigid

معنی و نمونه‌جمله‌ها

adjective
سخت، سفت و محکم، نرم نشو، جدی، جامد، صلب

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری
- a rigid metal bar
- میله‌ی فلزی خمش‌ناپذیر (محکم)
- I attached the legs rigidly to the table.
- پایه‌ها را محکم به میز وصل کردم.
- a rigid schoolmaster
- مدیر مدرسه‌ی سختگیر
- rigid treatment
- رفتار سختگیرانه
- rigid office regulations
- مقررات خشک اداری
- a rigid Catholic
- یک کاتولیک خشک
- rigid on points of theology
- غیرقابل‌انعطاف درباره‌ی (نکات) الهیات
- rigid specifications
- مشخصات دقیق
نمونه‌جمله‌های بیشتر
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد rigid

  1. adjective stiff, strict, severe
    Synonyms: adamant, adamantine, austere, bullheaded, changeless, chiseled, dead set, definite, determined, exact, firm, fixed, hard, hard-line, harsh, incompliant, inelastic, inexorable, inflexible, intransigent, invariable, locked in, obdurate, rigorous, set, set in stone, single-minded, solid, static, stern, strait-laced, stringent, tough nut to crack, unalterable, unbending, unbreakable, unchanging, uncompromising, undeviating, unmoving, unpermissive, unrelenting, unyielding
    Antonyms: bending, flexible, lenient, limber, pliable, pliant, soft, yielding

لغات هم‌خانواده rigid

ارجاع به لغت rigid

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «rigid» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/rigid

لغات نزدیک rigid

پیشنهاد بهبود معانی