امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Rowdy

ˈraʊdi ˈraʊdi
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    rowdies
  • صفت تفضیلی:

    rowdier
  • صفت عالی:

    rowdiest

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun adjective
پرسروصدا، خشن، داد و بیداد کن، سرکش، سروصدا و آشوب کردن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری
- A bunch of rowdies invaded the hall and disrupted the speech.
- دسته‌ای از اوباش توی سالن ریختند و سخنرانی را به‌هم زدند.
- The rowdy customer was kicked out of the restaurant.
- مشتری جنجال‌آفرین را از رستوران بیرون کردند.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد rowdy

  1. adjective boisterous, noisy
    Synonyms: disorderly, lawless, loud, loudmouthed, loutish, mischievous, obstreperous, rambunctious, raucous, rebellious, rough, roughhouse, rude, turbulent, unruly, uproarious, wild
    Antonyms: calm, moderate, quiet, restrained
  2. noun person who is boisterous, noisy
    Synonyms: brawler, bully, hellion, hooligan, lout, punk, roughneck, ruffian, terror, troublemaker

ارجاع به لغت rowdy

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «rowdy» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۶ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/rowdy

لغات نزدیک rowdy

پیشنهاد بهبود معانی