امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Salient

ˈseɪliənt ˈseɪliənt
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun adjective
برجسته، نمایان، رو به بیرون، (به‌زبان شوخی) جست‌و‌خیز‌کننده

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار اندروید فست دیکشنری
- a salient animal
- جانور جهنده
- a salient fish
- ماهی جهنده
- a salient spring
- چشمه‌ی جوشنده
- Her nose was salient and pointed.
- بینی او برآمده و نوکدار بود.
- some of the salient features of her speech
- برخی از نکات برجسته‌ی نطق او
- There are salients all along the front.
- در تمام طول جبهه خطوط نفوذی قرار دارد.
- salient point
- نقطه‌ی تیز
- salient angle
- زاویه‌ی محدب
نمونه‌جمله‌های بیشتر
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد salient

  1. adjective noticeable, important
    Synonyms: arresting, arrestive, conspicuous, famous, impressive, intrusive, jutting, marked, moving, notable, obtrusive, obvious, outstanding, pertinent, projecting, prominent, pronounced, protruding, remarkable, signal, significant, striking, weighty
    Antonyms: inconspicuous, unimportant, unnoticeable

ارجاع به لغت salient

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «salient» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/salient

لغات نزدیک salient

پیشنهاد بهبود معانی