امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Sanity

ˈsænəti ˈsænəti
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    sanities

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun uncountable
عقلانیت، سلامت عقلی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

خرید اشتراک فست دیکشنری
- His sanity was tested by the constant noise of the city.
- سلامت عقلی او با سروصدای مداوم شهر آزمایش شد.
- She found solace in nature, which helped restore her sanity.
- او آرامش را در طبیعت یافت که به بازیابی سلامت عقلی‌اش کمک کرد.
noun uncountable
عقل سلیم، قضاوت عقلانی
- Her sanity was questioned after the bizarre decision she made.
- عقل سلیم او پس‌از تصمیم عجیبی که گرفت، زیر سوال رفت.
- The therapist emphasized the importance of routines for preserving sanity.
- این درمانگر بر اهمیت روتین‌ها برای حفظ قضاوت عقلانی تاکید کرد.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد sanity

  1. noun mental health; soundness of judgment
    Synonyms:
    acumen balance clear mind common sense comprehension good judgment healthy mind intelligence judiciousness levelheadedness lucidity lucidness marbles normality prudence rationality reason reasonableness right mind sagacity saneness sense sound mind soundness stability understanding wit
    Antonyms:
    craziness insanity instability madness unsoundness

ارجاع به لغت sanity

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «sanity» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۷ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/sanity

لغات نزدیک sanity

پیشنهاد بهبود معانی