امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Saturated

ˈsætʃəreɪtɪd ˈsætʃəreɪtɪd
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • سوم‌شخص مفرد:

    saturates
  • وجه وصفی حال:

    saturating
  • صفت تفضیلی:

    more saturated
  • صفت عالی:

    most saturated

معنی

adjective
اشباع‌شده، سیر‌شده

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد saturated

  1. adjective (of color) being chromatically pure; not diluted with white or grey or black
    Synonyms: soggy, drenched, imbued, full, pure, concentrated, sodden, sopped
    Antonyms: unsaturated
  2. verb Drench, wet through
    Synonyms: soaked, wetted, steeped, soused, drenched, sopped, soddened, doused
    Antonyms: dry, starved, dehydrated
  3. verb Infuse or fill completely
    Synonyms: impregnated, permeated, wetted, transfused, imbued, submerged, steeped, suffused, soused, sopped, pervaded, soaked, penetrated, ingrained, imbrued, glutted, freighted, filled, drenched, dampened, charged
  4. adjective Used especially of organic compounds; having all available valence bonds filled
    Antonyms: unsaturated

ارجاع به لغت saturated

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «saturated» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۴ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/saturated

لغات نزدیک saturated

پیشنهاد بهبود معانی