معنی scab به فارسی

جاوا اسکریپت در مرورگر شما غیر فعال است و برای استفاده از تمام امکانات فست دیکشنری باید آن را فعال کنید.

skæb skæb

معنی و نمونه‌جمله

noun verb - intransitive

پوست زخم، اثر زخم، گر، گری، جرب، پوسته‌پوسته شدن،دلمه بستن زخم، دله

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

- The child pulled the scab on his cut.

- بچه دله‌ی زخمش را کند.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد scab

noun A crust over a wound

Synonyms: eschar, slough, crust
noun One who replaces a union worker on strike

Synonyms: strikebreaker, blackleg, apostate, turncoat, traitor, eschar, deserter, incrustation, knobstick, mange, scoundrel, rat
verb Take the place of work of someone on strike

Synonyms: fink, rat, blackleg

ارجاع به لغت scab

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

معنی لغت «scab» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۴ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/scab

لغات نزدیک scab

پیشنهاد بهبود معانی

اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

جعبه خزانه جفت و جور کردن واقعیت جلسه ارتباط با مردگان جلسه محاوره جلسه گفت و شنود جلوس کردن جلوه خود نمایانه جمنده جنباندن ناگهانی جنبش مدرسی جنبه سود جویی دادن به جنتیانا جنجال آمیزی جنوبگانی جنگار جنگپرواز جهانگیرانه جهشمند جهش دادن جهندگی داشتن جواب دادنی جواب قبول جواهر کم بها جودوسری جور شده با خیاطی جوراجور کردن جوزغه جوهر پس دادن جوهرعصیرمعده جوهرکرم جکش خور جگردیس جیک جیک مانند