امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Scaled

American: ˈskeɪld British: skeɪld
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • سوم‌شخص مفرد:

    scales
  • وجه وصفی حال:

    scaling

معنی

پولک‌دار، مدرج، فلس‌دار

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در ایکس
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد scaled

  1. verb To measure
    Synonyms: graduated, estimated, computed, balanced, compared
  2. verb Reach the highest point of
    Synonyms: mounted, climbed, surmounted, weighted, spread, ruled, ascended, regulated, rated, proportioned, ordered, measured, filmed, escalated, clambered, balanced
    Antonyms: descended
  3. verb To peel
    Synonyms: skinned, peeled, stripped, flaked, pared
  4. adjective Having the body covered or partially covered with thin horny plates, as some fish and reptiles
    Synonyms: scaly, scaley

ارجاع به لغت scaled

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «scaled» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۶ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/scaled

لغات نزدیک scaled

پیشنهاد بهبود معانی