معنی scandinavian به فارسی

جاوا اسکریپت در مرورگر شما غیر فعال است و برای استفاده از تمام امکانات فست دیکشنری باید آن را فعال کنید.

ˌskændəˈneɪviən ˌskændəˈneɪviən

توضیحات

همچنین می‌توان از scandian به‌ جای scandinavian استفاده کرد.

معنی

noun adjective

اسکاندیناوی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد scandinavian

noun The northern family of Germanic languages that are spoken in Scandinavia and Iceland

Synonyms: norse, north-germanic, Scandinavian language, nordic, northman, North Germanic language
adjective Of or relating to Scandinavia or its peoples or cultures

Synonyms: norse, germanic, nordic, swedish, norwegian, viking, danish, icelandic, gutnish, faroese, Norwego-Danish, northern, northern-european

ارجاع به لغت scandinavian

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

معنی لغت «scandinavian» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۶ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/scandinavian

لغات نزدیک scandinavian

پیشنهاد بهبود معانی

اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

جعبه خزانه جفت و جور کردن واقعیت جلسه ارتباط با مردگان جلسه محاوره جلسه گفت و شنود جلوس کردن جلوه خود نمایانه جمنده جنباندن ناگهانی جنبش مدرسی جنبه سود جویی دادن به جنتیانا جنجال آمیزی جنوبگانی جنگار جنگپرواز جهانگیرانه جهشمند جهش دادن جهندگی داشتن جواب دادنی جواب قبول جواهر کم بها جودوسری جور شده با خیاطی جوراجور کردن جوزغه جوهر پس دادن جوهرعصیرمعده جوهرکرم جکش خور جگردیس جیک جیک مانند