امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Scarlet

ˈskɑːrlət ˈskɑːlɪt
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    scarlets
  • صفت تفضیلی:

    more scarlet
  • صفت عالی:

    most scarlet

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

adjective noun
رنگ قرمزنارنجی، قرمز روشن، قرمز مایل به زرد، سرخ‌فام، گلگون

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در ایکس
- The scarlet sunset painted the sky in vibrant hues.
- غروب سرخ‌فام آسمان را با رنگ‌های پرجنب‌وجوش رنگ‌آمیزی کرد.
- She wore a scarlet dress that caught everyone's attention.
- او لباسی قرمزنارنجی‌ پوشیده بود که توجه همه را به خود جلب کرد.
noun countable
پارچه‌ی قرمز روشن، سرخ‌جامه
- She wore a beautiful dress made of scarlet.
- او لباس زیبایی از پارچه‌ی قرمز روشن پوشیده بود.
- She wore a stunning gown made of scarlet at the gala.
- او در مراسم گالا یک لباس مجلسی جذاب از پارچه‌ی قرمز روشن پوشید.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد scarlet

  1. adjective Of a color at the end of the color spectrum (next to orange); resembling the color of blood or cherries or tomatoes or rubies
    Synonyms: red, crimson, cardinal, royal red, chinese-red, Mandarin red, turkey-red, Persian red, indian-red, Naples red, Majolica earth, Persian earth, Prussian red, scarlet ochre, vermilion, chrome scarlet, French vermilion, paprika, Dutch vermilion, Chinese vermilion, pimento, scarlet vermilion, orient red, oriental red, chrome-red, Austrian vermilion, Austrian cinnabar, para vermilion, reddish, radium vermilion, antimony vermilion, ruddy, English vermilion, orange vermilion, blood-red, carmine, cerise, cherry, cherry-red, ruby, ruby-red
  2. noun A variable color that is vivid red but sometimes with an orange tinge
    Synonyms: vermilion, orange-red

Idioms

ارجاع به لغت scarlet

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «scarlet» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۹ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/scarlet

لغات نزدیک scarlet

پیشنهاد بهبود معانی