امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Scuffle

ˈskʌfl ˈskʌfl
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun verb - intransitive
نزاع، غوغا، کشمکش، جنجال، مشاجره، کشمکش کردن، دست به یقه شدن با

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

خرید اشتراک فست دیکشنری
- One of the players scuffled with the referee.
- یکی از بازیکنان با داور دست به گریبان شد.
- The police broke up the scuffle.
- پلیس نزاع آن‌ها را متوقف کرد.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد scuffle

  1. noun fight
    Synonyms: affray, brawl, broil, commotion, disturbance, fracas, fray, fuss, go, jump, mix-up, row, ruckus, ruction, rumpus, scrap, set-to, shuffle, strife, tussle, wrangle
    Antonyms: agreement, peace
  2. verb fight
    Synonyms: clash, come to blows, contend, cuff, grapple, jostle, skirmish, struggle, tussle, wrestle
    Antonyms: make peace

ارجاع به لغت scuffle

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «scuffle» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۶ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/scuffle

لغات نزدیک scuffle

پیشنهاد بهبود معانی