امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Scuttle

ˈskʌtl ˈskʌtl
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    scuttled
  • وجه وصفی حال:

    scuttling

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

verb - intransitive
(با گام‌های کوتاه و تند) دویدن، تند دویدن، به‌سرعت دویدن، سراسیمه رفتن، تند و سریع حرکت کردن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

خرید اشتراک فست دیکشنری
- The mouse scuttled across the kitchen floor, trying to evade the cat's sharp claws.
- موش کف آشپزخانه به‌سرعت دوید و سعی کرد از چنگال‌های تیز گربه فرار کند.
- As soon as I turned on the light, the cockroach scuttled under the couch.
- به‌محض اینکه چراغ را روشن کردم، سریعاً سوسک به زیر کاناپه حرکت کرد.
verb - transitive
غرق کردن کشتی (به‌صورت عمدی و ازطریق سوراخ کردن بدنه)
- In a desperate attempt, the crew decided to scuttle their vessel and swim ashore.
- در تلاشی ناامیدانه، خدمه تصمیم گرفتند کشتی خود را غرق کنند و به‌طرف ساحل شنا کنند.
- To protect classified information onboard, they were ordered to scuttle the submarine before abandoning it.
- برای محافظت از اطلاعات طبقه‌بندی‌شده در داخل کشتی، به آن‌ها دستور داده شد که زیردریایی را قبل از رها کردن آن غرق کنند.
verb - transitive
بر هم زدن، تخریب کردن، کنسل کردن
- His sudden resignation scuttled their ambitious expansion plans.
- استعفای ناگهانی او برنامه‌های توسعه‌ی بلندپروازانه‌ی آن‌ها را بر هم زد.
- The unexpected storm scuttled our beach picnic plans for the day.
- طوفان غیرمنتظره برنامه‌های پیک‌نیک ساحلی ما را برای آن روز کنسل کرد.
noun countable
سطل زغال، جازغالی
- The old scuttle sat by the fireplace, filled with coal.
- جازغالی قدیمی پر از زغال‌سنگ کنار شومینه قرار داشت.
- I scooped up handfuls of coal and tossed them into the scuttle.
- مشت‌هایی از زغال‌سنگ برداشتم و آن‌ها را داخل سطل زغال انداختم.
noun
حرکت سریع، گام تند، گریز
- I could hear the scuttle of leaves as they were blown by the wind.
- می‌توانستم صدای حرکت سریع برگ‌ها را بشنوم که باد آن‌ها را می‌وزاند.
- The sound of scuttle echoed through the empty hallway.
- صدای گام تندی در راهروی خالی پیچید.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد scuttle

  1. verb To destroy
    Synonyms: submerge, abandon, dismantle
  2. verb To hurry
    Synonyms: scurry, scramble, scamper, sprint, skitter
  3. noun Container for coal; shaped to permit pouring the coal onto the fire
    Synonyms: coal scuttle
  4. noun An entrance equipped with a hatch; especially a passageway between decks of a ship
    Synonyms: hatchway, opening

ارجاع به لغت scuttle

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «scuttle» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۶ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/scuttle

لغات نزدیک scuttle

پیشنهاد بهبود معانی