امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Self-determination

ˈselfdəˌtərməˈneɪʃən selfdɪˌtɜːmɪˈneɪʃən
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun uncountable
سیاست خودمختاری، تعیین سرنوشت، آزادی اراده

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری
- The right to self-determination is a fundamental principle of human rights.
- حق تعیین سرنوشت یکی از اصول اساسی حقوق بشر است.
- The country fought for its self-determination and gained independence from colonial rule.
- این کشور برای خودمختاری جنگید و از حکومت استعماری استقلال یافت.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد self-determination

  1. noun Government of a political unit by its own people
    Synonyms: self-government, privilege, spontaneity, self-rule, initiative
  2. noun The capacity to manage one's own affairs, make one's own judgments, and provide for oneself
    Synonyms: independence, self-reliance, self-sufficiency

ارجاع به لغت self-determination

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «self-determination» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/self-determination

لغات نزدیک self-determination

پیشنهاد بهبود معانی